کاوکاو
لغتنامه دهخدا
کاوکاو. (اِمص مرکب ) خوب تفتیش کردن . (آنندراج ). تفحص و تجسس و تفتیش . (برهان ). کاوش . (غیاث ). از «کاویدن »، بمعنی کاویدن با شدت و حدت . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
تنگ شد عالم بر او از بهر گاو
شور شور اندر گرفت و کاوکاو.
|| ژکیدن . (اسدی ). || آواز دادن . (غیاث ) (سراج اللغه ).
تنگ شد عالم بر او از بهر گاو
شور شور اندر گرفت و کاوکاو.
|| ژکیدن . (اسدی ). || آواز دادن . (غیاث ) (سراج اللغه ).