کاسه و کوزه
لغتنامه دهخدا
کاسه و کوزه . [ س َ / س ِ وُ زَ / زِ ] (ترکیب عطفی ، اِمرکب ) اثاث البیت . (آنندراج ). کاسه کوزه :
کاسه و کوزه ٔ افلاک شکستن دارد
چند بیهوده دل اهل هنررا شکند.
ای کز سر سبلتت رئیسی پیداست
از کاسه و کوزه ات خسیسی پیداست
گر در شب دیجور نقاب اندازی
از چهره ٔ تو نشان پیسی پیداست .
- کاسه و کوزه را بسر کسی شکستن ؛ با بی گناهی او همه ٔ تقصیرها را بدو نسبت کردن . (امثال و حکم دهخدا) و رجوع به کاسه کوزه شود.
کاسه و کوزه ٔ افلاک شکستن دارد
چند بیهوده دل اهل هنررا شکند.
ای کز سر سبلتت رئیسی پیداست
از کاسه و کوزه ات خسیسی پیداست
گر در شب دیجور نقاب اندازی
از چهره ٔ تو نشان پیسی پیداست .
- کاسه و کوزه را بسر کسی شکستن ؛ با بی گناهی او همه ٔ تقصیرها را بدو نسبت کردن . (امثال و حکم دهخدا) و رجوع به کاسه کوزه شود.