کائنات
لغتنامه دهخدا
کائنات . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کائنه و کائن . موجودات و مخلوقات . (غیاث ) (آنندراج ). || موالید ثلاثه . (بحر الجواهر). || آفریدگان . تمام چیزهائی که وجود دارند. ممکنات :
زینسوی آفرینش و زان سوی کائنات
بیرون و اندرون زمانه مجاورند.
جام کیخسرو است خاطر من
که کند راز کائنات اظهار.
بجان عاقله ٔ کائنات یعنی تو
که کائنات قشوراند و حضرت تو لُباب .
دل گرسنه درآمد بر خوان کائنات
چون شبهتی بدید، برون رفت ناشتا.
زیرنشین علمت کائنات
ما بتو قایم چو تو قائم بذات .
حدیث سعدی اگر کائنات بپسندد
بهیچ کار نیاید اگر تو نپسندی .
گشاید دری بر دل از واردات
فشاند سر دست بر کائنات .
اجل کائنات از روی ظاهر آدمی است و اذل ّ موجودات سگ . (گلستان ).
زینسوی آفرینش و زان سوی کائنات
بیرون و اندرون زمانه مجاورند.
جام کیخسرو است خاطر من
که کند راز کائنات اظهار.
بجان عاقله ٔ کائنات یعنی تو
که کائنات قشوراند و حضرت تو لُباب .
دل گرسنه درآمد بر خوان کائنات
چون شبهتی بدید، برون رفت ناشتا.
زیرنشین علمت کائنات
ما بتو قایم چو تو قائم بذات .
حدیث سعدی اگر کائنات بپسندد
بهیچ کار نیاید اگر تو نپسندی .
گشاید دری بر دل از واردات
فشاند سر دست بر کائنات .
اجل کائنات از روی ظاهر آدمی است و اذل ّ موجودات سگ . (گلستان ).