ژم
لغتنامه دهخدا
ژم . [ ژَ ] (اِ) قابله . (آنندراج ). ماما. ماماچه . || دایه . (آنندراج ). در جای دیگر دیده نشد. || در بعض نسخ شاهنامه ، کلمه ٔ زم در ابیات ذیل به تصحیف ژم شده است :
ز انبوه پیلان و شیران ژم
گذرهای جیحون پر از باد و دم .
به اشکش بفرمود [ کیخسرو ] تا سوی ژم
برد لشکر و پیل وگنج و درم .
رجوع به زم شود.
ز انبوه پیلان و شیران ژم
گذرهای جیحون پر از باد و دم .
به اشکش بفرمود [ کیخسرو ] تا سوی ژم
برد لشکر و پیل وگنج و درم .
رجوع به زم شود.