چیلانگر
لغتنامه دهخدا
چیلانگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) کسی که چیلان یعنی آلات و ادوات آهنی سازد. چیلان ساز. آنکه افزار آهنین کوچک سازد. چیلانی :
ز چیلانگرم شعله در جان گرفت
دلم آتش از آب حیوان گرفت .
رجوع به چیلان شود.
ز چیلانگرم شعله در جان گرفت
دلم آتش از آب حیوان گرفت .
رجوع به چیلان شود.