چیلان
لغتنامه دهخدا
چیلان . (اِ) عناب را گویند. (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا). عناب بود. (اوبهی ). سنجد گرگانی بود. (صحاح الفرس ). سنجد جیلان . در ترکستان چین نوعی عناب است ریزتر از عناب ایران :
سنجد چیلان به دو نیمه شده
نقطه ٔ به سرمه به یک یک زده .
مانند یکی درخت چیلان
سرکنده و برگ و بر ندارد.
|| چوب سفتی است از درخت عناب و نسبت بدان و مشتغل به پیشه ٔ مربوط به آن چیلانی است . (الانساب سمعانی ).
سنجد چیلان به دو نیمه شده
نقطه ٔ به سرمه به یک یک زده .
مانند یکی درخت چیلان
سرکنده و برگ و بر ندارد.
|| چوب سفتی است از درخت عناب و نسبت بدان و مشتغل به پیشه ٔ مربوط به آن چیلانی است . (الانساب سمعانی ).