چپانی
لغتنامه دهخدا
چپانی . [ چ َ/ چ َپ ْ پا ] (ص ) مردم بی سروپا و کهنه پوش راگویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
سگ چپانیان بازارم
از بزرگان شهر بیزارم .
بدانکه یار به از دلبری چپانی نیست
ز حسن جامه چه حاصل که یار جانی نیست .
|| غدار و حیله باز. (ناظم الاطباء). قلاش . (فرهنگ شعوری ). رند. عیار. ژنده پوش :
بهرجا سحرساز و نکته پردازیست در عالم
ز عریانی بود در جامه ٔ رندان چپانی .
بحمداﷲ که چپانی و رندیم
اگر در یزد و گر در ملک هندیم .
سگ چپانیان بازارم
از بزرگان شهر بیزارم .
بدانکه یار به از دلبری چپانی نیست
ز حسن جامه چه حاصل که یار جانی نیست .
|| غدار و حیله باز. (ناظم الاطباء). قلاش . (فرهنگ شعوری ). رند. عیار. ژنده پوش :
بهرجا سحرساز و نکته پردازیست در عالم
ز عریانی بود در جامه ٔ رندان چپانی .
بحمداﷲ که چپانی و رندیم
اگر در یزد و گر در ملک هندیم .