چلچراغ
لغتنامه دهخدا
چلچراغ . [ چ ِ چ ِ ] (اِ مرکب ) نخلی باشد از چوب یا نقره که چراغهای بسیار در آن می افروزند. (آنندراج ). نخلی چوبین و یا برنجین و یا نقرگین که چراغ بسیار در آن افروزند. (ناظم الاطباء). نوعی جار یا قندیل بزرگ که انواع بلورین یا سیمین و زرین درساختمانهای مجلل برای روشن کردن سالنها بکار برند. چراغ واره . چراغ بره . چراغواره . چراغدان :
بهار آمد آن کیمیاساز باغ
کز او بوته ٔ گل شود چلچراغ .
نیست یکشب که ز سوز دل صدپاره ٔ ما
چلچراغی به سر تربت ما روشن نیست .
|| در بعضی رسایل به معنی نوعی از آتش بازی دیده شده . (آنندراج ).
بهار آمد آن کیمیاساز باغ
کز او بوته ٔ گل شود چلچراغ .
نیست یکشب که ز سوز دل صدپاره ٔ ما
چلچراغی به سر تربت ما روشن نیست .
|| در بعضی رسایل به معنی نوعی از آتش بازی دیده شده . (آنندراج ).