چشمه ٔ حیوان
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ حیوان . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ح َی ْ / ح ِی ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آب حیوان . (ناظم الاطباء). چشمه ای است که هر کس از آب آن بخورد زنده ٔ جاوید می شود و خضر پیغمبر از آن آب خورده است .مرادف چشمه ٔ خضر. (از فرهنگ نظام ). کنایه از آب حیات و آب زندگی . چشمه ٔ حیات . چشمه ٔ زندگی :
سخای او به چه ماند؟ به معجز عیسی
لقای او به چه ماند؟ به چشمه ٔ حیوان .
از دو رخ تو نور برد چشمه ٔ خورشید
وز دو لب تو طعم برد چشمه ٔ حیوان .
گر تو خود گوسفند او باشی
بخوری آب چشمه ٔ حیوان .
چاشنی گیران از چشمه ٔ حیوان گوئی
شربت شاه سکندر سیر آمیخته اند.
کآب جگر چشمه ٔ حیوان اوست
چشمه ٔ خورشید نمکدان اوست .
چگونه چشمه ٔ حیوان بدست آرم بدین وادی
که اندر قعر تاریکی چو اسکندر فروماندم .
ز کار بسته میندیش و دل شکسته مدار
که آب چشمه ٔ حیوان درون تاریکی است .
تشنه ٔ سوخته بر چشمه ٔ حیوان چو رسد
تو مپندار که از پیل دمان اندیشد.
رجوع به چشمه ٔ حیات و چشمه ٔ خضر و چشمه ٔ زندگی شود. || کنایه از لب و دهان معشوق :
بسیار چو ذوالقرنین آفاق بگردیده ست
این تشنه که میمیرد بر چشمه ٔ حیوانت .
چه گویم آن خط سبز و دهان شیرینت
بجز خضر نتوان گفت و چشمه ٔ حیوان .
سخای او به چه ماند؟ به معجز عیسی
لقای او به چه ماند؟ به چشمه ٔ حیوان .
از دو رخ تو نور برد چشمه ٔ خورشید
وز دو لب تو طعم برد چشمه ٔ حیوان .
گر تو خود گوسفند او باشی
بخوری آب چشمه ٔ حیوان .
چاشنی گیران از چشمه ٔ حیوان گوئی
شربت شاه سکندر سیر آمیخته اند.
کآب جگر چشمه ٔ حیوان اوست
چشمه ٔ خورشید نمکدان اوست .
چگونه چشمه ٔ حیوان بدست آرم بدین وادی
که اندر قعر تاریکی چو اسکندر فروماندم .
ز کار بسته میندیش و دل شکسته مدار
که آب چشمه ٔ حیوان درون تاریکی است .
تشنه ٔ سوخته بر چشمه ٔ حیوان چو رسد
تو مپندار که از پیل دمان اندیشد.
رجوع به چشمه ٔ حیات و چشمه ٔ خضر و چشمه ٔ زندگی شود. || کنایه از لب و دهان معشوق :
بسیار چو ذوالقرنین آفاق بگردیده ست
این تشنه که میمیرد بر چشمه ٔ حیوانت .
چه گویم آن خط سبز و دهان شیرینت
بجز خضر نتوان گفت و چشمه ٔ حیوان .