چشم گرم کردن
لغتنامه دهخدا
چشم گرم کردن . [ چ َ / چ ِ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از خواب کردن اندک باشد. (برهان ). چشم گرم ساختن و دیده گرم کردن و مژگان گرم کردن . (از آنندراج ). اندکی خوابیدن . (آنندراج ). اندک خواب کردن . (ناظم الاطباء). ابتدای خواب . (فرهنگ نظام ) :
فرودآمد از بارگی شاه نرم
بدان تا کند بر گیا چشم گرم .
در نظر هنگامه ٔ شور قیامت جلوه داد
لحظه ای کزخواب راحت چشم ما را گرم کرد.
غم بی دلبری بسیار بی آسایشم دارد
گر آتش طلعتی میبود چشمی گرم میکردم .
عمر راحت دشمن ما رفت چون برق و نداد
آنقدر فرصت که کس چشمی تواند گرم کرد.
رجوع به چشم گرم ساختن و چشم گرم شدن شود.
فرودآمد از بارگی شاه نرم
بدان تا کند بر گیا چشم گرم .
در نظر هنگامه ٔ شور قیامت جلوه داد
لحظه ای کزخواب راحت چشم ما را گرم کرد.
غم بی دلبری بسیار بی آسایشم دارد
گر آتش طلعتی میبود چشمی گرم میکردم .
عمر راحت دشمن ما رفت چون برق و نداد
آنقدر فرصت که کس چشمی تواند گرم کرد.
رجوع به چشم گرم ساختن و چشم گرم شدن شود.