چشم سر
لغتنامه دهخدا
چشم سر. [ چ َ / چ ِ م ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) چشم ظاهر. دیده ٔ ظاهربین . نظر. باصره . مقابل چشم باطن و چشم دل و چشم سِر و چشم جان :
کجا او را به چشم سر توان دید
که چشم جان تواند جان جان دید.
بچشم سَر نتواندش دید مرد خرد
بچشم سِر نگرد در جهان اگر دارد.
شاید اگر چشم سر ز بهر شرف
مرد درین ره یکی چهار کند.
چشم سَر ملک و چشم سِر دین است
آن جهان بین و این نهان بین است .
کجا او را به چشم سر توان دید
که چشم جان تواند جان جان دید.
بچشم سَر نتواندش دید مرد خرد
بچشم سِر نگرد در جهان اگر دارد.
شاید اگر چشم سر ز بهر شرف
مرد درین ره یکی چهار کند.
چشم سَر ملک و چشم سِر دین است
آن جهان بین و این نهان بین است .