چشم زخ
لغتنامه دهخدا
چشم زخ . [ چ َ / چ ِزَ ] (اِ مرکب ) مرخم چشم زخم است . چشزخ . (انجمن آرا)(آنندراج ). چشم بد. نظر بد. عین الکمال :
گردون ، و ان یکاد همی خواند و قل اعوذ
از بهر چشمزخ که نه اش نام و نه نشان .
عطارد را بدوزم دیده ٔ بد
که جادو خامه ام را چشم زخ زد.
رجوع به چشزخ و چشم زخم شود.
گردون ، و ان یکاد همی خواند و قل اعوذ
از بهر چشمزخ که نه اش نام و نه نشان .
عطارد را بدوزم دیده ٔ بد
که جادو خامه ام را چشم زخ زد.
رجوع به چشزخ و چشم زخم شود.