چرائی
لغتنامه دهخدا
چرائی . [ چ َ ] (ص نسبی ) چرنده . حیوان چرنده . ستور چرنده :
وانکه نیابد طریق سوی خرابیت
از تو چرا جوید آن ستور چرائی .
گر می بخرد بقا نیابی
بیهوده چرائی ای چرائی .
و شیر حیوان چرائی خوشتر و لطیف تر باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
وانکه نیابد طریق سوی خرابیت
از تو چرا جوید آن ستور چرائی .
گر می بخرد بقا نیابی
بیهوده چرائی ای چرائی .
و شیر حیوان چرائی خوشتر و لطیف تر باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).