چامه گفتن
لغتنامه دهخدا
چامه گفتن . [ م َ / م ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) شعر گفتن . شعر و غزل گفتن . سخن منظوم سرائیدن . کلام با وزن و قافیه ساختن . تصنیف ساختن . چکامه و غزل برای ممدوح یا بنام شخص مخصوص بنظم درآوردن :
همه چامه گفتند بهرام را
شهنشاه بادانش و کام را.
|| سرود گفتن . نغمه ساز کردن . شعر و غزل در آهنگ موسیقی خواندن . و رجوع به چامه سرائیدن شود.
همه چامه گفتند بهرام را
شهنشاه بادانش و کام را.
|| سرود گفتن . نغمه ساز کردن . شعر و غزل در آهنگ موسیقی خواندن . و رجوع به چامه سرائیدن شود.