چاشتگاه
لغتنامه دهخدا
چاشتگاه . (اِ مرکب ) هنگام چاشت . وقت چاشت . زمان چاشت . چاشتگه . چاشتگاهان . هنگام خوردن چاشت . (ناظم الاطباء) : هر دو سپاه با یکدیگر برآویختند از چاشتگاه تا نماز پیشین و دست مروان را بود و خلقی از سپاه عبداﷲ را بکشتند. (ترجمه طبری ).
بروز سیم نی بشب ، چاشتگاه
شده پنج و ده روز از آن شهر و ماه .
بسا کسا که چو من سوی خدمتش رفتند
بچاشتگاه غمین ، شادمان شدند بشام .
دیگر روز چاشتگاه را حصار بستند. (تاریخ سیستان ). و در چاشتگاه خواجه گفت زندگانی خداوند دراز باد شرط آن است که وقت گل ساتگینی خورند که مهمانی است چهل روزه . (تاریخ بیهقی ). وقت چاشتگاه آواز کوس و طبل و بوق بخاست که تاش فراش امروز حرکت میکرد. (تاریخ بیهقی ). و دوم روز و سوم روز همچنان چاشتگاه [ مائده عیسی ] بیامدی و باز به هوا برشدی . (مجمل التواریخ ).
زر بلون کاه گشت از ترس روز جشن تو
از تو روز جشن آن بیند که روز از چاشتگاه .
تویی کز زلف و رخ در عالم حسن
ترا هم نیمشب هم چاشتگاه است .
هشتم ذیحجه در موقف رسیده چاشتگاه
شامگه خود را بهفتم چرخ مهمان دیده اند.
چند بار بوقت چاشتگاه دیده اند. (ترجمه محاسن اصفهان ). || جای خوردن چاشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به چاشتگاهان و چاشتگاهی و چاشتگه شود.
بروز سیم نی بشب ، چاشتگاه
شده پنج و ده روز از آن شهر و ماه .
بسا کسا که چو من سوی خدمتش رفتند
بچاشتگاه غمین ، شادمان شدند بشام .
دیگر روز چاشتگاه را حصار بستند. (تاریخ سیستان ). و در چاشتگاه خواجه گفت زندگانی خداوند دراز باد شرط آن است که وقت گل ساتگینی خورند که مهمانی است چهل روزه . (تاریخ بیهقی ). وقت چاشتگاه آواز کوس و طبل و بوق بخاست که تاش فراش امروز حرکت میکرد. (تاریخ بیهقی ). و دوم روز و سوم روز همچنان چاشتگاه [ مائده عیسی ] بیامدی و باز به هوا برشدی . (مجمل التواریخ ).
زر بلون کاه گشت از ترس روز جشن تو
از تو روز جشن آن بیند که روز از چاشتگاه .
تویی کز زلف و رخ در عالم حسن
ترا هم نیمشب هم چاشتگاه است .
هشتم ذیحجه در موقف رسیده چاشتگاه
شامگه خود را بهفتم چرخ مهمان دیده اند.
چند بار بوقت چاشتگاه دیده اند. (ترجمه محاسن اصفهان ). || جای خوردن چاشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به چاشتگاهان و چاشتگاهی و چاشتگه شود.