چارچوب
لغتنامه دهخدا
چارچوب . (اِ مرکب ) هر چهارچوب دروازه یعنی هر دو چوب بالائین و فرودین و هر دو چوب بازوی در. (آنندراج ). چارچوب در. چارچوبه . حاشیه ٔ چوبین در که دو مصراع یا لت [ ت ِ ] در یک لته در آن جای گیرد. دریواس . (برهان ). || چهار قطعه چوبی که در حاشیه ٔ چیزی قرار دهند. (ناظم الاطباء).
- چارچوب عکس ؛ قاب عکس .
|| مجازاً به معنی چارستون بدن آمده است :
پیش از این کاین چارچوب جسم چون مهرم بسوخت
سقف نه گردون ز آه عاشقان پردود بود.
و رجوع به چهارچوب شود.
- چارچوب عکس ؛ قاب عکس .
|| مجازاً به معنی چارستون بدن آمده است :
پیش از این کاین چارچوب جسم چون مهرم بسوخت
سقف نه گردون ز آه عاشقان پردود بود.
و رجوع به چهارچوب شود.