چاره سگالیدن
لغتنامه دهخدا
چاره سگالیدن . [ رَ / رِ س ِ دَ ] (مص مرکب ) حیلت اندیشیدن . چاره اندیشیدن . خدعه کردن . فریب دادن . حقه زدن :
کدام چاره سگالم که با تو درگیرد
کجا روم که دل من دل از تو برگیرد.
کدام چاره سگالم که با تو درگیرد
کجا روم که دل من دل از تو برگیرد.