چارمیخ کشیدن
لغتنامه دهخدا
چارمیخ کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) چهارمیخ کشیدن . شکنجه کردن . گناهکار را به چارمیخ بستن . نوعی تعذیب . قسمی کیفر دادن مجرم و بزه کار :
گر جز بتو محکم است بیخم
برکش چوصلیب چارمیخم .
اصل قانون شریعت کاحتساب شرع او
میکشد آهنگ را بر چارمیخ چارتار.
گر جز بتو محکم است بیخم
برکش چوصلیب چارمیخم .
اصل قانون شریعت کاحتساب شرع او
میکشد آهنگ را بر چارمیخ چارتار.