پیکار داشتن
لغتنامه دهخدا
پیکار داشتن . [ پ َ / پ ِ ت َ ] (مص مرکب ) جنگ داشتن . در حرب بودن . در رزم بودن :
زره پوش گشتند مردان بستان
مگر باغ با زاغ پیکار دارد.
جفا و ستم را غنیمت شمارد
وفا و لطف را بپیکار دارد.
یکی تخم خورده ست ازبی فلاحی
همی کار هموار پیکار دارد.
رجوع به پیکار شود.
زره پوش گشتند مردان بستان
مگر باغ با زاغ پیکار دارد.
جفا و ستم را غنیمت شمارد
وفا و لطف را بپیکار دارد.
یکی تخم خورده ست ازبی فلاحی
همی کار هموار پیکار دارد.
رجوع به پیکار شود.