پیه آوردن
لغتنامه دهخدا
پیه آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) پیه گرفتن . پیه رستن بر. درآمدن پیه گرد عضوی . پیه ناک شدن عضو حیوان یا آدمی . || نابینا شدن :
بعد عمری کامشب آن مه محفل آرای من است
پیه اگر چشم رقیب آرد چراغم روشن است .
و نیز رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 354 شود.
بعد عمری کامشب آن مه محفل آرای من است
پیه اگر چشم رقیب آرد چراغم روشن است .
و نیز رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 354 شود.