پینه زدن
لغتنامه دهخدا
پینه زدن . [ ن َ / ن ِ زَدَ ] (مص مرکب ) وصله کردن . رقعه دوختن :
دلق صد رنگ نماید بنظر مردم را
بس که عشاق تو بر جامه ٔ... پینه زنند.
|| سخت شدن پوست پای از بسیار رفتن .
دلق صد رنگ نماید بنظر مردم را
بس که عشاق تو بر جامه ٔ... پینه زنند.
|| سخت شدن پوست پای از بسیار رفتن .