پیمانه پر شدن
لغتنامه دهخدا
پیمانه پر شدن . [ پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ پ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مالامال شدن و لبریز گشتن کیله یا جام . || کنایه از عمر به آخررسیدن . (برهان ) (غیاث ). رسیدن مرگ . پیمانه لب ریز شدن ؛ سپری شدن زندگانی . (شرفنامه ٔ منیری ) :
پیمانه ٔ آنکس بیقین پر شده باشد
کو با تو نیاید بسر وعده و پیمان .
عمرت چو بسر رسد چه بغداد و چه بلخ
پیمانه چو پر شود چه شیرین و چه تلخ .
جهان پیمانه را ماند بعینه
که چون پر شدت تهی گردد بهر بار.
خصم را پیمانه پر شد زود زود
هم حسام او دروگر هم سنانش .
دیدم بخواب شب که بمن داد ساغری
تعبیر قتل ماست که پیمانه پر شده ست .
ای خضر با تو آب ز یک چشمه خورده ایم
پیمانه ٔ من و تو ز میخانه پر شده ست .
امشب شراب زندگیم نشئه ای نداد
ساقی مریز باده که پیمانه پر شدست .
یعنی که گری گری شود عمر تو کم
پیمانه ٔ عمر پر شود تا نگری .
- پر شدن پیمانه از جائی ؛ سیر آمدن از توقف بدانجا :
دگر پر شد از شام پیمانه ام
کشید آرزومندی خانه ام .
پیمانه ٔ آنکس بیقین پر شده باشد
کو با تو نیاید بسر وعده و پیمان .
عمرت چو بسر رسد چه بغداد و چه بلخ
پیمانه چو پر شود چه شیرین و چه تلخ .
جهان پیمانه را ماند بعینه
که چون پر شدت تهی گردد بهر بار.
خصم را پیمانه پر شد زود زود
هم حسام او دروگر هم سنانش .
دیدم بخواب شب که بمن داد ساغری
تعبیر قتل ماست که پیمانه پر شده ست .
ای خضر با تو آب ز یک چشمه خورده ایم
پیمانه ٔ من و تو ز میخانه پر شده ست .
امشب شراب زندگیم نشئه ای نداد
ساقی مریز باده که پیمانه پر شدست .
یعنی که گری گری شود عمر تو کم
پیمانه ٔ عمر پر شود تا نگری .
- پر شدن پیمانه از جائی ؛ سیر آمدن از توقف بدانجا :
دگر پر شد از شام پیمانه ام
کشید آرزومندی خانه ام .