پیشکش کردن
لغتنامه دهخدا
پیشکش کردن . [ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تقدیم کردن . هدیه کردن کهتر چیزی را بمهتر :
دستارچه ای پیشکشش کردم گفت
وصلم طلبی زهی خیالی که تراست .
رجوع به پیشکش و شواهد آن شود.
دستارچه ای پیشکشش کردم گفت
وصلم طلبی زهی خیالی که تراست .
رجوع به پیشکش و شواهد آن شود.