پیشه کردن
لغتنامه دهخدا
پیشه کردن . [ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... کاری را)؛ آن صنعت ورزیدن . حرفه ٔ خود ساختن . شغل خود قرار دادن . ملازم آن شدن . ورزیدن آن . پیوسته آن کار کردن . بدان مولع و حریص گشتن . پیشه گرفتن .پیشه ساختن . کار و عمل خویش قرار دادن :
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
کجا زوتبر اره و تیشه کرد.
ز خشنودی ایزد اندیشه کن
خردمندی و راستی پیشه کن .
همه نیکویی پیشه کن تا توان
که بر کس نماند جهان جاودان .
جوانمردی و راستی پیشه کن
همه نیکویی اندر اندیشه کن .
به هر کار در پیشه کن راستی
چو خواهی که نگزایدت کاستی .
کجا با دل خویش اندیشه کرد
سگالش گری پیش من پیشه کرد.
از آن پس که بسیار اندیشه کرد
خردمندی و رای را پیشه کرد.
ز روزگذرکردن اندیشه کن
پرستیدن دادگر پیشه کن .
جواب هر سؤال اندیشه میکن
سکونت را در آن دم پیشه میکن .
عدل و احسان پیشه کن تا چند گوئی بیهده
نام جد من معدل بود و نام من حسن .
همی تا کند پیشه عادت همی کن
جهان مر جفا را تو مر صابری را.
گر بصورت بشری پیشه مکن سیرت گرگ
نام محمود نه خوب آید با فعل ذمیم .
راستی را پیشه کن کاندر جهان
نیست الا راستی عزم الرجال .
منی در خویشتن آورد و بزرگ منشی و بیداد گری پیشه کرد. (نوروزنامه ).
ای پیشه کرده نوحه بدرد گذشته عمر
با خویشتن همیشه همیدون همی ژکی .
کاهلی پیشه کردی ای کم زن
وای آن مرد کو کم است از زن .
بر چنان فتحی که این شاه ملایک پیشه کرد
هم ملایک شاهدالحالند و محضرساختند.
رنگ خراست این کره ٔ لاجورد
عیسی از آن رنگرزی پیشه کرد.
بیش رو، آهستگیی پیشه کن
گر کنی اندیشه به اندیشه کن .
شبانی پیشه کن بگذار گرگی
مکن با سربزرگان سربزرگی .
چه باید اینهمه اندیشه کردن
نشاید سخت رویی پیشه کردن .
سخن بسیار بود اندیشه کردند
بکم گفتن صبوری پیشه کردند.
همان لهو و نشاط اندیشه کردند
همان بازار پیشین پیشه کردند.
بدانجام رفت و بداندیشه کرد
که با زیردستان جفاپیشه کرد.
ماهرویا مهربانی پیشه کن
سیرتی چون صورتت مستحسن است .
نگویم مراعات مردم مکن
کرم پیشه با مردم گم مکن .
نخست آدمی سیرتی پیشه کن
پس آنگه ملک خویی اندیشه کن .
نه هر که صاحب حسن است جور پیشه کند
ترا چه شد که خود اندر کمین اصحابی .
چو بی عزتی پیشه کرد آن حرون
شدند آن عزیزان خراب اندرون .
وفا پیش گیرو کرم پیشه کن .
بزرگی و عفو و کرم پیشه کن .
چو زنهار خواهد کرم پیشه کن .
طریق احسان پیشه کن .
آزار کسی طلب همیشه
کآزردن خلق کرد پیشه .
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
تا داد خود ازکهتر و مهتر بستانی .
دلا مکارم اخلاق گر همی خواهی
دو کار پیشه کن اینک مکارم اخلاق
مشو مخالف حکم خدای عزوجل
بکوش تا بودت در میان خلق وفاق .
فارغ گردی چو خامشی پیشه کنی . (جامعالتمثیل ).
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
کجا زوتبر اره و تیشه کرد.
ز خشنودی ایزد اندیشه کن
خردمندی و راستی پیشه کن .
همه نیکویی پیشه کن تا توان
که بر کس نماند جهان جاودان .
جوانمردی و راستی پیشه کن
همه نیکویی اندر اندیشه کن .
به هر کار در پیشه کن راستی
چو خواهی که نگزایدت کاستی .
کجا با دل خویش اندیشه کرد
سگالش گری پیش من پیشه کرد.
از آن پس که بسیار اندیشه کرد
خردمندی و رای را پیشه کرد.
ز روزگذرکردن اندیشه کن
پرستیدن دادگر پیشه کن .
جواب هر سؤال اندیشه میکن
سکونت را در آن دم پیشه میکن .
عدل و احسان پیشه کن تا چند گوئی بیهده
نام جد من معدل بود و نام من حسن .
همی تا کند پیشه عادت همی کن
جهان مر جفا را تو مر صابری را.
گر بصورت بشری پیشه مکن سیرت گرگ
نام محمود نه خوب آید با فعل ذمیم .
راستی را پیشه کن کاندر جهان
نیست الا راستی عزم الرجال .
منی در خویشتن آورد و بزرگ منشی و بیداد گری پیشه کرد. (نوروزنامه ).
ای پیشه کرده نوحه بدرد گذشته عمر
با خویشتن همیشه همیدون همی ژکی .
کاهلی پیشه کردی ای کم زن
وای آن مرد کو کم است از زن .
بر چنان فتحی که این شاه ملایک پیشه کرد
هم ملایک شاهدالحالند و محضرساختند.
رنگ خراست این کره ٔ لاجورد
عیسی از آن رنگرزی پیشه کرد.
بیش رو، آهستگیی پیشه کن
گر کنی اندیشه به اندیشه کن .
شبانی پیشه کن بگذار گرگی
مکن با سربزرگان سربزرگی .
چه باید اینهمه اندیشه کردن
نشاید سخت رویی پیشه کردن .
سخن بسیار بود اندیشه کردند
بکم گفتن صبوری پیشه کردند.
همان لهو و نشاط اندیشه کردند
همان بازار پیشین پیشه کردند.
بدانجام رفت و بداندیشه کرد
که با زیردستان جفاپیشه کرد.
ماهرویا مهربانی پیشه کن
سیرتی چون صورتت مستحسن است .
نگویم مراعات مردم مکن
کرم پیشه با مردم گم مکن .
نخست آدمی سیرتی پیشه کن
پس آنگه ملک خویی اندیشه کن .
نه هر که صاحب حسن است جور پیشه کند
ترا چه شد که خود اندر کمین اصحابی .
چو بی عزتی پیشه کرد آن حرون
شدند آن عزیزان خراب اندرون .
وفا پیش گیرو کرم پیشه کن .
بزرگی و عفو و کرم پیشه کن .
چو زنهار خواهد کرم پیشه کن .
طریق احسان پیشه کن .
آزار کسی طلب همیشه
کآزردن خلق کرد پیشه .
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
تا داد خود ازکهتر و مهتر بستانی .
دلا مکارم اخلاق گر همی خواهی
دو کار پیشه کن اینک مکارم اخلاق
مشو مخالف حکم خدای عزوجل
بکوش تا بودت در میان خلق وفاق .
فارغ گردی چو خامشی پیشه کنی . (جامعالتمثیل ).