پیش بین
لغتنامه دهخدا
پیش بین . (نف مرکب ) آنکه پیش بیند. پیش بیننده . آخربین . عاقبت اندیش . مقابل اول بین . انجام اندیش . طرماح . (منتهی الارب ). با حزم . دوربین . احتیاطکار :
گرفتند یکسر بر او آفرین
که ای شاه نیک اختر پیش بین .
سخنگوی و روشن دل و پاکدین
بکاری که پیش آیدش پیش بین ...
چو کاموس جنگی چو خاقان چین
چو منشور وچون شنگل پیش بین .
چه گوید کنون موبد پیش بین
چه بینند فرزانگان اندرین .
یکی نامش ارمایل پاکدین
دگر نام کرمایل پیش بین .
چو بشنید گرسیوز پیش بین
زمین را ببوسید و کرد آفرین .
چو شب تیره شدپهلو پیش بین
برآراست با شاه ایران زمین .
چو بشنید شاپور کرد آفرین
بر آن پرهنردختر پیش بین .
مردی گزیده کرد، خردمند و پیش بین
با رای و با کفایت و با سنگ و با وقار.
گفتگوی تو بر زبان رانند
پیش بینان زیرک و هشیار.
حرمت نگهداری همی ، حری بجای آری همی
واجب چنین بینی همی ، ای پیشوای پیش بین .
ایا ستوده بمردی چو پیش بین به خرد
ایا زدوده ز آهو چو پارسا ز گناه .
تا بود بود و از پس این تا بود بود
منصور و نیکبخت و قوی رای و پیش بین .
پسر که دانا باشد بر از پدر بخورد
بخاصه ازپدر پیش بین دولت یار.
پدر پیش بین تو، به تو شاه
بس قوی کرد ملک را بنیاد.
بکار اندرون داهیی پیش بینی
بخشم اندرون صابری بردباری .
شادی بخدمت تو کند پیش بین
خدمت بدرگه تو کند هوشیار.
پادشاهی بزرگ و شایسته و... و پیش بین . (منتخب قابوسنامه ص 44).
دلم دید میری که بنمود ز اول
بحیدر دل پیش بین محمد.
چو رسم جهان جهان را ببینی
حذر کن ز بدهاش گر پیش بینی .
جهل نموده ست ترا این خیال
جز که چنین گفت یکی پیش بین .
جز زاد و ساختن را از بهر راه عقبی
هشیار و پیش بین را هرگز به کار نائی .
ز پند تو ای بانوی پیش بین
زدم سکه ٔ زر چو زر برزمین .
چون مشعله پیش بین موافق
چون صبح پسین منیر و صادق .
بزرگ امید گفت ای پیش بین شاه
دل پاکت ز هر نیک و بد آگاه .
مخالف پس اندیش و او پیش بین
بداندیش کم مهر و او بیش کین .
چه خوش گفت فرزانه ای پیش بین
زبان گوشتین است و تیغ آهنین .
خانه ٔ زنبور پر از انگبین
از پی آن است که شد پیش بین .
پسر پیش بین بود و کار آزمای
پدر را ثنا گفت کای نیک رای .
اسیر عشق شدن چاره ٔ خلاصی نیست
ضمیر عاقبت اندیش پیش بینان بین .
ره میخانه بنما تا بپرسم
مآل خویش را از پیش بینی .
|| دانا. (غیاث ). عاقل . || غیب گو. که قبل ازوقوع گوید. که قبل از حدوث بیند :
کجا گفته بودش یکی پیش بین
که پردخته ماند ز تواین زمین .
چوابش چنان آمد از پیش بین
که شه گنج پنهان کند در زمین .
گرفتند یکسر بر او آفرین
که ای شاه نیک اختر پیش بین .
سخنگوی و روشن دل و پاکدین
بکاری که پیش آیدش پیش بین ...
چو کاموس جنگی چو خاقان چین
چو منشور وچون شنگل پیش بین .
چه گوید کنون موبد پیش بین
چه بینند فرزانگان اندرین .
یکی نامش ارمایل پاکدین
دگر نام کرمایل پیش بین .
چو بشنید گرسیوز پیش بین
زمین را ببوسید و کرد آفرین .
چو شب تیره شدپهلو پیش بین
برآراست با شاه ایران زمین .
چو بشنید شاپور کرد آفرین
بر آن پرهنردختر پیش بین .
مردی گزیده کرد، خردمند و پیش بین
با رای و با کفایت و با سنگ و با وقار.
گفتگوی تو بر زبان رانند
پیش بینان زیرک و هشیار.
حرمت نگهداری همی ، حری بجای آری همی
واجب چنین بینی همی ، ای پیشوای پیش بین .
ایا ستوده بمردی چو پیش بین به خرد
ایا زدوده ز آهو چو پارسا ز گناه .
تا بود بود و از پس این تا بود بود
منصور و نیکبخت و قوی رای و پیش بین .
پسر که دانا باشد بر از پدر بخورد
بخاصه ازپدر پیش بین دولت یار.
پدر پیش بین تو، به تو شاه
بس قوی کرد ملک را بنیاد.
بکار اندرون داهیی پیش بینی
بخشم اندرون صابری بردباری .
شادی بخدمت تو کند پیش بین
خدمت بدرگه تو کند هوشیار.
پادشاهی بزرگ و شایسته و... و پیش بین . (منتخب قابوسنامه ص 44).
دلم دید میری که بنمود ز اول
بحیدر دل پیش بین محمد.
چو رسم جهان جهان را ببینی
حذر کن ز بدهاش گر پیش بینی .
جهل نموده ست ترا این خیال
جز که چنین گفت یکی پیش بین .
جز زاد و ساختن را از بهر راه عقبی
هشیار و پیش بین را هرگز به کار نائی .
ز پند تو ای بانوی پیش بین
زدم سکه ٔ زر چو زر برزمین .
چون مشعله پیش بین موافق
چون صبح پسین منیر و صادق .
بزرگ امید گفت ای پیش بین شاه
دل پاکت ز هر نیک و بد آگاه .
مخالف پس اندیش و او پیش بین
بداندیش کم مهر و او بیش کین .
چه خوش گفت فرزانه ای پیش بین
زبان گوشتین است و تیغ آهنین .
خانه ٔ زنبور پر از انگبین
از پی آن است که شد پیش بین .
پسر پیش بین بود و کار آزمای
پدر را ثنا گفت کای نیک رای .
اسیر عشق شدن چاره ٔ خلاصی نیست
ضمیر عاقبت اندیش پیش بینان بین .
ره میخانه بنما تا بپرسم
مآل خویش را از پیش بینی .
|| دانا. (غیاث ). عاقل . || غیب گو. که قبل ازوقوع گوید. که قبل از حدوث بیند :
کجا گفته بودش یکی پیش بین
که پردخته ماند ز تواین زمین .
چوابش چنان آمد از پیش بین
که شه گنج پنهان کند در زمین .