پژوهش کردن
لغتنامه دهخدا
پژوهش کردن . [ پ ِ / پ َ هَِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پژوهیدن . جویا شدن . پی جوئی کردن . بازجوئی کردن . بازجستن . جستجو کردن . تفحص کردن . تجسس کردن . تحقیق کردن . کاویدن . استفسار. تتبع. تفقد. تفتیش :
ز هر کشوری گرد کن مهتران
از اخترشناسان و افسونگران
سخن سر بسر مهتران را بگوی
پژوهش کن و راستی بازجوی .
وزین هرچه گویم پژوهش کنید
اگر خام باشد نکوهش کنید.
که گر بازیابی بپیچی ز درد
پژوهش مکن گرد رازش مگرد.
که دانم که چون این پژوهش کنید
بدین رأی بر من نکوهش کنید.
که دانم که چون این پژوهش کنید
وزین بند رأی گشایش کنید...
کنند انجمن پیش تخت بلند
ز کار سپهری پژوهش کنند.
همانا که ما را نکوهش کنند
چو از رزم جوئی پژوهش کنند.
پژوهش همی کرد و نگشاد راز
چنین تا ز خوان خوردن آمد فراز.
اسدی (گرشاسب نامه ص 21 نسخه ٔ خطی متعلق به مؤلف ).
ز هرکدام پژوهش کنی ز باب و نیا
جواب ندهد جز نام مادر و خواهر
بدان صفت که تفاخربنام مام کند
کس ار ز باب پژوهش نماید از استر.
ز هر کشوری گرد کن مهتران
از اخترشناسان و افسونگران
سخن سر بسر مهتران را بگوی
پژوهش کن و راستی بازجوی .
وزین هرچه گویم پژوهش کنید
اگر خام باشد نکوهش کنید.
که گر بازیابی بپیچی ز درد
پژوهش مکن گرد رازش مگرد.
که دانم که چون این پژوهش کنید
بدین رأی بر من نکوهش کنید.
که دانم که چون این پژوهش کنید
وزین بند رأی گشایش کنید...
کنند انجمن پیش تخت بلند
ز کار سپهری پژوهش کنند.
همانا که ما را نکوهش کنند
چو از رزم جوئی پژوهش کنند.
پژوهش همی کرد و نگشاد راز
چنین تا ز خوان خوردن آمد فراز.
اسدی (گرشاسب نامه ص 21 نسخه ٔ خطی متعلق به مؤلف ).
ز هرکدام پژوهش کنی ز باب و نیا
جواب ندهد جز نام مادر و خواهر
بدان صفت که تفاخربنام مام کند
کس ار ز باب پژوهش نماید از استر.