پوییدن
لغتنامه دهخدا
پوییدن . [ دَ ] (مص ) رفتن . دویدن . رفتنی نه بشتاب و نه نرم . (لغت نامه ٔ اسدی ) (صحاح الفرس ). خبب . رفتن نه بشتاب :
از آن راه نزدیک بهرام پوی
سخن هر چه بشنیدی از من بگوی .
یکی گازر آن خرد صندوق دید
بپویید وز کارگه برکشید.
بدو گفت رو با سپهبد بگوی
که امشب از اینجا که هستی مپوی .
بپویید اشتاد و آن برگرفت
بمالیدش از خاک و بر سر گرفت .
ببالد ندارد جز این نیرویی
نپوید چو پویندگان هر سویی .
کسی سوی دوزخ نپوید بپای
اگر خیره سوی دژم اژدهای .
سوی شارسانها گشاده ست راه
چه کهتر بدان مرز پوید چه شاه .
وگر چو گرگ نپوید سمندش از گرگانج
کی آرد آن همه دینار و آن همه زیور.
هر کجا پویی ز مینا خرمنی است
هر کجا جویی ز دیبا خرگهی .
بره چون روی هیچ تنها مپوی
نخستین یکی نیک همره بجوی .
و راست گفته است آن حکیم که سگ را گرسنه دار تا بر اثر تو پوید. (کلیله و دمنه ).
پویم پی کاروان وسواس
غم بدرقه همعنان ببینم .
تا قدم باشدم اندر قدمش افتم و خیزم
تانفس ماندم اندر عقبش پرسم و پویم .
بگرد او نرسد پای جهد من هیهات
ولیک تا رمقی در تنست میپویم .
که ای خیره سر چند پویی پیم
ندانی که من مرغ دامت نیم .
برو سعدیا دست و دفتر بشوی
براهی که پایان ندارد مپوی .
سبک طوق و زنجیر ازو باز کرد
چپ و راست پوییدن آغاز کرد.
از آن راه نزدیک بهرام پوی
سخن هر چه بشنیدی از من بگوی .
یکی گازر آن خرد صندوق دید
بپویید وز کارگه برکشید.
بدو گفت رو با سپهبد بگوی
که امشب از اینجا که هستی مپوی .
بپویید اشتاد و آن برگرفت
بمالیدش از خاک و بر سر گرفت .
ببالد ندارد جز این نیرویی
نپوید چو پویندگان هر سویی .
کسی سوی دوزخ نپوید بپای
اگر خیره سوی دژم اژدهای .
سوی شارسانها گشاده ست راه
چه کهتر بدان مرز پوید چه شاه .
وگر چو گرگ نپوید سمندش از گرگانج
کی آرد آن همه دینار و آن همه زیور.
هر کجا پویی ز مینا خرمنی است
هر کجا جویی ز دیبا خرگهی .
بره چون روی هیچ تنها مپوی
نخستین یکی نیک همره بجوی .
و راست گفته است آن حکیم که سگ را گرسنه دار تا بر اثر تو پوید. (کلیله و دمنه ).
پویم پی کاروان وسواس
غم بدرقه همعنان ببینم .
تا قدم باشدم اندر قدمش افتم و خیزم
تانفس ماندم اندر عقبش پرسم و پویم .
بگرد او نرسد پای جهد من هیهات
ولیک تا رمقی در تنست میپویم .
که ای خیره سر چند پویی پیم
ندانی که من مرغ دامت نیم .
برو سعدیا دست و دفتر بشوی
براهی که پایان ندارد مپوی .
سبک طوق و زنجیر ازو باز کرد
چپ و راست پوییدن آغاز کرد.