پوک
لغتنامه دهخدا
پوک . (ص ) هر چیز متخلخل و سبک شده از اثر گذشتن زمان و پوسیدگی چنانکه چوبی ، یا بی مغز از میوه های خشک کرده مانندفندق و گردو و بادام و غیره ، و میان تهی چنانکه گردکانی یا پسته ای و امثال آن . کاواک . بی مغز. پود. پوده .پده . پوچ . پوش . میان کاواک . اجوف . مجوف . خالی . خالیة. میان تهی . اسرّ. (منتهی الارب ): سر یا مغزی پوک ؛ بی مغز. بی عقل . دندانی پوک ؛ دندانی که میان آن پوسیده و ریزیده باشد، کرو. (برهان ). || (اِ) هر چیز سبک و زودسوز مانند قاو و سوخته ٔ پنبه که آتش از چخماق در آن افتد افروختن آتش را. آتش گیره . خف . سوخته چخماق . پود آتش . پوده . پد. سوخته . سوته . حراق . (اوبهی ). حراقة :
گر برفکنم گرم دم خویش بگوگرد
بی پوک ز گوگرد زبانه زند آتش .
و در نسخه ٔ وفائی آمده است که پوک بادی باشد که در هنگام آتش روشن کردن دمند تا برافروزد و بیت فوق را شاهد آورده و به آغاجی نسبت کرده است . || خاشاک و خاک و گیاه ریزه که بر سر غله ٔ در چال کرده ریزند تا از نم و طیور مصون ماند :
غله کردی بزیر پوک نهان
چون بر آرند پوک بر سر تو.
و این شاهد برای کلمه ٔ پوک بمعنی پوگ (پوق ) نیز آمده است . رجوع به پوک در این معنی شود :
پوک بادات بر سر ای میشوم
بیش از آن کز بر ده انبار است .
|| پوگ . غله ٔ پنهان کرده ٔ در چال و چاه که خاشاک و خاک بر سر آن ریزند :
بر مرگ پدر گر چه پسر دارد سوک
در خاک نهان کندش ماننده ٔ پوک .
|| پوگ . بمعنی پلیدی و اصل کلمه ٔ پوق (پُخ ) آذریست :
غله کردی بزیر پوک نهان
چون برآرند پوک بر سر تو.
|| در گیلان و دیلمان جائی که جو را برای خشک کردن در آن ریزند وعموماً در قسمت فراز خانه سازند که از دود کردن چوب استفاده بشود.
گر برفکنم گرم دم خویش بگوگرد
بی پوک ز گوگرد زبانه زند آتش .
و در نسخه ٔ وفائی آمده است که پوک بادی باشد که در هنگام آتش روشن کردن دمند تا برافروزد و بیت فوق را شاهد آورده و به آغاجی نسبت کرده است . || خاشاک و خاک و گیاه ریزه که بر سر غله ٔ در چال کرده ریزند تا از نم و طیور مصون ماند :
غله کردی بزیر پوک نهان
چون بر آرند پوک بر سر تو.
و این شاهد برای کلمه ٔ پوک بمعنی پوگ (پوق ) نیز آمده است . رجوع به پوک در این معنی شود :
پوک بادات بر سر ای میشوم
بیش از آن کز بر ده انبار است .
|| پوگ . غله ٔ پنهان کرده ٔ در چال و چاه که خاشاک و خاک بر سر آن ریزند :
بر مرگ پدر گر چه پسر دارد سوک
در خاک نهان کندش ماننده ٔ پوک .
|| پوگ . بمعنی پلیدی و اصل کلمه ٔ پوق (پُخ ) آذریست :
غله کردی بزیر پوک نهان
چون برآرند پوک بر سر تو.
|| در گیلان و دیلمان جائی که جو را برای خشک کردن در آن ریزند وعموماً در قسمت فراز خانه سازند که از دود کردن چوب استفاده بشود.