پولادپوش
لغتنامه دهخدا
پولادپوش . (نف مرکب ) که پولاد پوشد. || که زره و جوشن یا برگستوان آهنین دارد :
تو گفتی که دریا بجوش آمده ست
برو موج پولادپوش آمده ست .
ز پولادپوشان لشکرشکن
تن کوه لرزنده بر خویشتن .
آهنین رمحش چو آید بر دل پولادپوش
نه منی تیغش چو آید بر سر خنجرگذار...
هزار دگر پیل پولادپوش
ابا چل هزار از یل رزم کوش .
نشستند بر تازی تیزجوش
همه خاره خفتان و پولادپوش .
خبر شد بخاقان که صحرا و کوه
شد از نعل پولادپوشان ستوه .
شبیخون دارا درآمد ز راه
ز پولادپوشان زمین شد سیاه .
همه پولادپوش و آهن خای
کین کش و دیوبند و قلعه گشای .
بپیش اندرون پیل پولادپوش
پس او دلیران تندرخروش .
ز پولادپوشان الماس تیغ
بخورشید روشن درآورد میغ.
چگونه بود پیل پولادپوش
ز شیر ژیان چون برآید خروش .
تو گفتی که دریا بجوش آمده ست
برو موج پولادپوش آمده ست .
ز پولادپوشان لشکرشکن
تن کوه لرزنده بر خویشتن .
آهنین رمحش چو آید بر دل پولادپوش
نه منی تیغش چو آید بر سر خنجرگذار...
هزار دگر پیل پولادپوش
ابا چل هزار از یل رزم کوش .
نشستند بر تازی تیزجوش
همه خاره خفتان و پولادپوش .
خبر شد بخاقان که صحرا و کوه
شد از نعل پولادپوشان ستوه .
شبیخون دارا درآمد ز راه
ز پولادپوشان زمین شد سیاه .
همه پولادپوش و آهن خای
کین کش و دیوبند و قلعه گشای .
بپیش اندرون پیل پولادپوش
پس او دلیران تندرخروش .
ز پولادپوشان الماس تیغ
بخورشید روشن درآورد میغ.
چگونه بود پیل پولادپوش
ز شیر ژیان چون برآید خروش .