پنهام
لغتنامه دهخدا
پنهام . [ پ َ ] (ص ) پنهان :
هرچه پنهام کرده ٔ فلک است
آه خاقانی آشکار کند.
با اینکه عوام امروز نیز پنهام میگویند این شعر بی مؤید دیگری برای صحت این دعوی کافی نیست چه ممکن است در این شعر پنهان نیز مانند پنهام خوانده شود.
هرچه پنهام کرده ٔ فلک است
آه خاقانی آشکار کند.
با اینکه عوام امروز نیز پنهام میگویند این شعر بی مؤید دیگری برای صحت این دعوی کافی نیست چه ممکن است در این شعر پنهان نیز مانند پنهام خوانده شود.