پنبه زدن
لغتنامه دهخدا
پنبه زدن . [ پَم ْ ب َ / ب ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کردن پنبه از تخم . حلاجی کردن پنبه . تندیف . نَدف . حَلج . نَدش . (منتهی الارب ). || پر کردن پنبه در چیزی :
هر روز بهر پنبه زدن بر دواج چرخ
صبح از عمود مشته کند وز افق کمان .
تفدیک ، تفتیک ؛ پنبه زدن . (منتهی الارب ).
هر روز بهر پنبه زدن بر دواج چرخ
صبح از عمود مشته کند وز افق کمان .
تفدیک ، تفتیک ؛ پنبه زدن . (منتهی الارب ).