پس آنگاه
لغتنامه دهخدا
پس آنگاه . [ پ َ ] (ق مرکب ) سپس :
برو کرد جوشن همه چاک چاک
پس آنگاه بر تارکش ریخت خاک .
پس آنگاه بهرام و ایزد گشسب
نشستند با جنگجویان بر اسب .
برو کرد جوشن همه چاک چاک
پس آنگاه بر تارکش ریخت خاک .
پس آنگاه بهرام و ایزد گشسب
نشستند با جنگجویان بر اسب .