پرشدن
لغتنامه دهخدا
پرشدن . [ پ ُ ش ُدَ ] (مص مرکب ) مملو گشتن . امتلاء. ملاء :
سرچشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل .
|| بسیار شدن :
پشه چو پر شد بزند پیل را
با همه تندی و صلابت که اوست .
- پر شدن آوند ؛ تمذّج .
- پر شدن شکم ؛ اندراع . اکتظاظ.
سرچشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل .
|| بسیار شدن :
پشه چو پر شد بزند پیل را
با همه تندی و صلابت که اوست .
- پر شدن آوند ؛ تمذّج .
- پر شدن شکم ؛ اندراع . اکتظاظ.