پرخچلغتنامه دهخداپرخچ . [ پ َ رَ ] (اِ) پشت و کفل و ساغری اسب و استر و غیره : همی تا کیم کرد باید نگاه به پشت و پرخج غلیواج و رنگ . مسعودسعد (از شعوری ).رجوع به پرخج و پرخش شود.