پراندن
لغتنامه دهخدا
پراندن . [ پ َ دَ ] (مص ) تطییر. پرانیدن . پرواز دادن . اطاره . تذریه :
از شمس دین چه آیدجز افتخار دین
لابد که باز باز پراند ز آشیان .
|| افکندن . پرتاب کردن .انداختن . || در تداول عوام ، گاه گاه پنهانی تباهی کردن زن چنانکه در تک پراندن و تک پرانی . || کلمه ٔ درشت و بی جا در سخن آوردن . || لاف زنی و مبالغه در مدح کسی و تعریف بیجا کردن از مصطلحات . (غیاث اللغات ).
از شمس دین چه آیدجز افتخار دین
لابد که باز باز پراند ز آشیان .
|| افکندن . پرتاب کردن .انداختن . || در تداول عوام ، گاه گاه پنهانی تباهی کردن زن چنانکه در تک پراندن و تک پرانی . || کلمه ٔ درشت و بی جا در سخن آوردن . || لاف زنی و مبالغه در مدح کسی و تعریف بیجا کردن از مصطلحات . (غیاث اللغات ).