پر و پای
لغتنامه دهخدا
پر و پای . [ پ َ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پای و پر.تاب و طاقت و قدرت و توانائی . (برهان ) :
که کاوس بی فر و بی پر و پای
نشسته ست بر تخت بی رهنمای .
و در فرهنگها این شعر را نیز به فردوسی نسبت کرده اند :
چو این گون هنرها بجای آورد
دلاور شود پرّ و پای آورد.
که کاوس بی فر و بی پر و پای
نشسته ست بر تخت بی رهنمای .
و در فرهنگها این شعر را نیز به فردوسی نسبت کرده اند :
چو این گون هنرها بجای آورد
دلاور شود پرّ و پای آورد.