پذرفتگار
لغتنامه دهخدا
پذرفتگار. [ پ ِ رُ ] (نف مرکب ) پذیرفتگار. قبول کننده . پذیرنده . مطاوع . معترف . پذرفتار. و برای معانی این کلمه رجوع به پذرفتار شود :
چو روشن گشت بر شاپور کارش
به صد سوگند شد پذرفتگارش .
|| فرمانبردار.
چو روشن گشت بر شاپور کارش
به صد سوگند شد پذرفتگارش .
|| فرمانبردار.