پتفوز
لغتنامه دهخدا
پتفوز. [ پ َ ] (اِ) گرداگرد دهان ومنقار مرغان . (برهان ). پوزه . معرب آن فِطیسَه است : مستطعم الفرَس ، پتفوز اسب . (منتهی الارب ) :
عاریت داده بدو سبلت و ریش و پتفوز
ببخارا شده هنگام صبا علم آموز.
بشعر عذب دل افروز من نگر، منگر
بریش و سبلت و پتفوز و رنگ موزه ٔ من .
و بدین معنی بجای حرف اول تای قرشت هم آمده است . || گرداگرد کلاه . (برهان ).
عاریت داده بدو سبلت و ریش و پتفوز
ببخارا شده هنگام صبا علم آموز.
بشعر عذب دل افروز من نگر، منگر
بریش و سبلت و پتفوز و رنگ موزه ٔ من .
و بدین معنی بجای حرف اول تای قرشت هم آمده است . || گرداگرد کلاه . (برهان ).