پافزار
لغتنامه دهخدا
پافزار. [ ف ِ ] (اِ مرکب ) پاافزار. پوزار. پای افزار. کفش :
دست انعام بر سرش میدار
ورنه ترتیب پافزار کند.
چرخ گردون چیست با رای تو دود مشعله
ربع مسکون چیست در پای تو گرد پافزار.
و رجوع به پاافزار شود.
دست انعام بر سرش میدار
ورنه ترتیب پافزار کند.
چرخ گردون چیست با رای تو دود مشعله
ربع مسکون چیست در پای تو گرد پافزار.
و رجوع به پاافزار شود.