پاره پار
لغتنامه دهخدا
پاره پار. [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) رجوع به پاره پاره شود.
- پاره پار شدن ؛ پاره پاره شدن :
فراوان بگشتند در کارزار
همان تیغ با گرزشد پاره پار.
- پاره پار کردن ؛ پاره پاره کردن :
بفرمان آن خسرو نامدار
بکردند از آن پس ورا پاره پار.
- پاره پار شدن ؛ پاره پاره شدن :
فراوان بگشتند در کارزار
همان تیغ با گرزشد پاره پار.
- پاره پار کردن ؛ پاره پاره کردن :
بفرمان آن خسرو نامدار
بکردند از آن پس ورا پاره پار.