پار
لغتنامه دهخدا
پار. (اِ) سال پیش . سال گذشته . عام اول . عام ماضی . (مهذب الاسماء). پارسال . سالی که بی فاصله پیش از امسال است . سنه ٔ ماضیه :
بدو گفت گرسیوزای شهریار
سیاوش از آن شد که دیدی تو پار.
خدایگانا غزوی بزرگ آمد پیش
ترا فریضه تر است این ز غزو کردن پار.
گو پار نیز هم به مه روزه آمدی
سوی تو خلق هیچ نگه کرده بود پار.
بهار امسال پنداری همی خوشتر ز پار آید
ازین خوشترشود فردا که خسرو از شکار آید.
سال امسالین نوروز طربناکان است
پار و پیرار همی دیدم اندوه گنا.
هر آن کامسال آمد پیش من گفت
نه آنی خود که من دیدم ترا پار.
امسال تازه روی تر آمد همی بهار
هنگام آمدن نه بدینگونه بود پار.
ز آنچه امسال کرد خواهی تو
رایش آگاه گشته باشد پار.
ترا نمایم سال دگر دگر شده حال
چنانکه گوئی احسنت راست گفتی پار.
مرا بخدمتش امروز بهتر است از دی
مرا بدولتش امسال خوشتر است از پار.
من پار دلی داشتم بسامان
امسال دگرگون شد و دگر سان .
فراوان خوشترم امروز از دی
فراوان بهترم امسال ازپار.
اگر با تو نمیدانی چه خواهم کرد نندیشی
که امسال آن کنم با تو که کردم پار با آنها.
گوئی امسال تهیدست چه خواهم کرد
کاشک امسال ترا کار چو پارستی .
بنگر که بدل کرد به امروز ترا دی
مر پار ترا پار همو کرد به امسال .
شاد شدی چون بشنیدی که پار
ویران شد گوشه ای از مسکنم .
باز نیاید بتو ای پور پار.
نباید که جز لهو فردا ز تو
نشانی بماند چو از پار بد.
حقیقت ببیند دگر سال خود را
چو چشم دل خویش زی پار دارد.
پارش امسال فسانه ست به پیش ما
هم فسانه شود امسالش چون پارش .
از آنچه پار تو کردی شها هزار یکی
نکرد رستم دستان زال در پیکار.
در میان سخن مرا گفتی
نیست امسال کار تو چون پار.
گفتمش امسال شدی به ز پار
رو که همان احمد پارینه ای .
هست بسیاری نکوتر زیب امروزش ز دی
هست بسیاری تبه تر عهد امسالش ز پار.
پار با من لاف بی ریشی زدی و خوش زدی
گر بحسن امسال چون پاری فزون از پار زن .
ازخوف و رجا پار دو پر داشت دل من
امسال چنانم که پر از پار ندانم .
راجع نبود عزمم اگر نه کفم بدو
در دنب سال نامده بستی عنان پار.
آن وظیفه ٔ پار را تجدیدکن
پیش قاضی از گله ٔ من گو سخن .
پار بودی حیدر و امسال گشتی حیدرک
سال دیگر گر بمانی قطب دین حیدر شوی ؟
بدو گفت گرسیوزای شهریار
سیاوش از آن شد که دیدی تو پار.
خدایگانا غزوی بزرگ آمد پیش
ترا فریضه تر است این ز غزو کردن پار.
گو پار نیز هم به مه روزه آمدی
سوی تو خلق هیچ نگه کرده بود پار.
بهار امسال پنداری همی خوشتر ز پار آید
ازین خوشترشود فردا که خسرو از شکار آید.
سال امسالین نوروز طربناکان است
پار و پیرار همی دیدم اندوه گنا.
هر آن کامسال آمد پیش من گفت
نه آنی خود که من دیدم ترا پار.
امسال تازه روی تر آمد همی بهار
هنگام آمدن نه بدینگونه بود پار.
ز آنچه امسال کرد خواهی تو
رایش آگاه گشته باشد پار.
ترا نمایم سال دگر دگر شده حال
چنانکه گوئی احسنت راست گفتی پار.
مرا بخدمتش امروز بهتر است از دی
مرا بدولتش امسال خوشتر است از پار.
من پار دلی داشتم بسامان
امسال دگرگون شد و دگر سان .
فراوان خوشترم امروز از دی
فراوان بهترم امسال ازپار.
اگر با تو نمیدانی چه خواهم کرد نندیشی
که امسال آن کنم با تو که کردم پار با آنها.
گوئی امسال تهیدست چه خواهم کرد
کاشک امسال ترا کار چو پارستی .
بنگر که بدل کرد به امروز ترا دی
مر پار ترا پار همو کرد به امسال .
شاد شدی چون بشنیدی که پار
ویران شد گوشه ای از مسکنم .
باز نیاید بتو ای پور پار.
نباید که جز لهو فردا ز تو
نشانی بماند چو از پار بد.
حقیقت ببیند دگر سال خود را
چو چشم دل خویش زی پار دارد.
پارش امسال فسانه ست به پیش ما
هم فسانه شود امسالش چون پارش .
از آنچه پار تو کردی شها هزار یکی
نکرد رستم دستان زال در پیکار.
در میان سخن مرا گفتی
نیست امسال کار تو چون پار.
گفتمش امسال شدی به ز پار
رو که همان احمد پارینه ای .
هست بسیاری نکوتر زیب امروزش ز دی
هست بسیاری تبه تر عهد امسالش ز پار.
پار با من لاف بی ریشی زدی و خوش زدی
گر بحسن امسال چون پاری فزون از پار زن .
ازخوف و رجا پار دو پر داشت دل من
امسال چنانم که پر از پار ندانم .
راجع نبود عزمم اگر نه کفم بدو
در دنب سال نامده بستی عنان پار.
آن وظیفه ٔ پار را تجدیدکن
پیش قاضی از گله ٔ من گو سخن .
پار بودی حیدر و امسال گشتی حیدرک
سال دیگر گر بمانی قطب دین حیدر شوی ؟