وغا
لغتنامه دهخدا
وغا. [ وَ ] (ع اِ) کارزار. (مهذب الاسماء). کارزار و جنگ . (ناظم الاطباء). جنگ و شور و غوغا و به کسر واو خطاست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). وغی :
ای دریغ آن حر هنگام سخا حاتم فش
ای دریغ آن گو هنگام وغاسام گراه .
گرچه حریفی تو به جنگ ملوک
ورچه تو را پیشه همیشه وغاست .
درون کام نهان کن زبان که تیغ خطیب
برای نام بود در برش نه بهر وغا.
شیر خدا و صفدر میدان و بحر جود
جان بخش در نماز و جهانسوز در وغا.
رجوع به وغی شود. || بانگ مگس و پشه . (مهذب الاسماء).
ای دریغ آن حر هنگام سخا حاتم فش
ای دریغ آن گو هنگام وغاسام گراه .
گرچه حریفی تو به جنگ ملوک
ورچه تو را پیشه همیشه وغاست .
درون کام نهان کن زبان که تیغ خطیب
برای نام بود در برش نه بهر وغا.
شیر خدا و صفدر میدان و بحر جود
جان بخش در نماز و جهانسوز در وغا.
رجوع به وغی شود. || بانگ مگس و پشه . (مهذب الاسماء).