وعظ کردن
لغتنامه دهخدا
وعظ کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) موعظه کردن . (ناظم الاطباء). پند دادن . اندرز دادن :
عالم شهر گو مرا وعظ مکن که نشنوم
پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم .
|| بیان کردن روایات و احکام شرعی بالای منبر.
عالم شهر گو مرا وعظ مکن که نشنوم
پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم .
|| بیان کردن روایات و احکام شرعی بالای منبر.