ورکاک
لغتنامه دهخدا
ورکاک . [ وَ ] (اِ) مرغی است درنده که آن را شیرگنجشک خوانند و بعضی گویند مرغ مردارخوار. (برهان ). مرغی است که آن را شیرگنجشگ گویند و بعضی مردارخوار را گفته اند که کرکس باشد. (انجمن آرا). مرغی است مردارخوار مهتر از باز و منقارش راست بود. (اسدی ). و به تازی صرد گویند. (ناظم الاطباء) :
گر نگیرد بظلش اندر جای
کمتر آید همای از ورکاک .
بجای مشک نبویند هیچکس سرگین
بجای باز ندارند هیچکس ورکاک .
گر نگیرد بظلش اندر جای
کمتر آید همای از ورکاک .
بجای مشک نبویند هیچکس سرگین
بجای باز ندارند هیچکس ورکاک .