ودیعت
لغتنامه دهخدا
ودیعت . [ وَ ع َ ] (از ع اِمص ، اِ) ودیعة. امانت . (غیاث اللغات ). امانت و زنهار و هر چیزی که به کسی بسپارند و در نزد وی امانت گذارند و با نهادن و سپردن و گذاردن ترکیب شود :
ور ودیعت نهند مال یتیم
نزد ایشان غنیمت انگارند.
بماندم من و ماند عبدالمجیدی
ودیعت به یزدان پاکش سپردم .
به روشن ترین کس ودیعت سپار
که از آب روشن نیاید غبار.
- ودیعت حیات ؛ زندگانی که به منزله ٔ امانتی است از طرف حق تعالی . (فرهنگ فارسی معین ).
|| باران ، زیرا که به ابر سپرده شده . || رعیت ، زیرا که به پادشاه سپرده شده . (ناظم الاطباء).
ور ودیعت نهند مال یتیم
نزد ایشان غنیمت انگارند.
بماندم من و ماند عبدالمجیدی
ودیعت به یزدان پاکش سپردم .
به روشن ترین کس ودیعت سپار
که از آب روشن نیاید غبار.
- ودیعت حیات ؛ زندگانی که به منزله ٔ امانتی است از طرف حق تعالی . (فرهنگ فارسی معین ).
|| باران ، زیرا که به ابر سپرده شده . || رعیت ، زیرا که به پادشاه سپرده شده . (ناظم الاطباء).