وثیقت
لغتنامه دهخدا
وثیقت . [ وَ ق َ] (از ع ، اِمص ) وثیقة. پیمان . عهدنامه :
بفرمود شه تا وثیقت نوشت
بدو داد و شد سوی بزم از بهشت .
- وثیقت نامه ؛ عهدنامه :
خدایا چون گل ما را سرشتی
وثیقت نامه ٔ ما را نوشتی .
سریرش باد در کشورگشایی
وثیقت نامه ٔ کشورخدایی .
|| (اِمص ) اِحکام . ابرام . محکم کاری : هر وثیقت و احتیاط که واجب بود اندر آن بجای آورد. (تاریخ بیهقی ). رجوع به وثیقه شود.
بفرمود شه تا وثیقت نوشت
بدو داد و شد سوی بزم از بهشت .
- وثیقت نامه ؛ عهدنامه :
خدایا چون گل ما را سرشتی
وثیقت نامه ٔ ما را نوشتی .
سریرش باد در کشورگشایی
وثیقت نامه ٔ کشورخدایی .
|| (اِمص ) اِحکام . ابرام . محکم کاری : هر وثیقت و احتیاط که واجب بود اندر آن بجای آورد. (تاریخ بیهقی ). رجوع به وثیقه شود.