وامق
لغتنامه دهخدا
وامق . [ م ِ ] (اِ) یکی از اصطلاحات بازی نرد و آن داوی است که بر یازده کشند. (از برهان قاطع).
|| کنایه از عاشق :
جمال خلق لطیفش به صورت عذر است
بر آن جمال ندانم کسی که وامق نیست .
|| کنایه از عاشق :
جمال خلق لطیفش به صورت عذر است
بر آن جمال ندانم کسی که وامق نیست .