واله
لغتنامه دهخدا
واله . [ ل ِ ] (اِخ ) یوسف اصفهانی (میرزا...). متخلص به واله ، ازشاعران و خوشنویسان قرن یازدهم هجری قمری است و در دربار صفویه به وزارت توپخانه مشغول بود. او راست :
چه کوتاهست شبهای وصال گلرخان یارب
خدا از عمر ما بر عمر این شبها بیفزاید.
جان ز پهلوی تن از قیمت خود بی خبراست
قطره را ابر چه داند که گهر خواهد شد.
سایه ٔ دل بر سر هرکس همائی کرده است
استخوانش کار شمع از روشنائی کرده است .
چه کوتاهست شبهای وصال گلرخان یارب
خدا از عمر ما بر عمر این شبها بیفزاید.
جان ز پهلوی تن از قیمت خود بی خبراست
قطره را ابر چه داند که گهر خواهد شد.
سایه ٔ دل بر سر هرکس همائی کرده است
استخوانش کار شمع از روشنائی کرده است .