والا
لغتنامه دهخدا
والا. (اِخ ) ابوطیب (سید... خان )مدراسی از پارسی گویان هندوستان است . به سال 1190 هَ.ق . در قصبه ٔ رحمت آباد مدراس تولد یافت . او راست :
چو شعله ای که کند شمع کشته را روشن
حیات تازه دهد عشق او روان مرا.
فشردم آنچنان در تنگنای انزوا یارا
که نتواند اجل هم یافتن نام و نشانم را.
نیست والا زیر بار منتت ای باغبان
هر سحر از داغها در سیر گلزار خود است .
رجوع به فرهنگ سخنوران ص 641 و شمع انجمن ص 520 و روز روشن ص 746 و نتایج الافکار ص 770 شود.
چو شعله ای که کند شمع کشته را روشن
حیات تازه دهد عشق او روان مرا.
فشردم آنچنان در تنگنای انزوا یارا
که نتواند اجل هم یافتن نام و نشانم را.
نیست والا زیر بار منتت ای باغبان
هر سحر از داغها در سیر گلزار خود است .
رجوع به فرهنگ سخنوران ص 641 و شمع انجمن ص 520 و روز روشن ص 746 و نتایج الافکار ص 770 شود.