واسوختن
لغتنامه دهخدا
واسوختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) اعراض کردن . روبرتافتن . روگردانی از معشوق . (آنندراج ). روبرگردانیدن و بیزار شدن از معشوق . (ناظم الاطباء) :
زود واسوزد ز عشق آتشین رخسار گل
بلبل از اینگونه ناز باغبان خواهد کشید.
رخت گرم است از آن گلها نسوزد
بهار از کرده ٔ خود وانسوزد.
زود واسوزد ز عشق آتشین رخسار گل
بلبل از اینگونه ناز باغبان خواهد کشید.
رخت گرم است از آن گلها نسوزد
بهار از کرده ٔ خود وانسوزد.